یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

من یک مادرم

سلام به دخمل های نازم یکتا و تینا من یک مادرم مادر دو دوختر ناز مادر دو فرشته ایی که خداوند نصیب من کرد نمی دانم چی بگویم ولی روزی اگر هزاران بار سپاسگزار خداوند باشم باز هم کمه چون این نعمت را بر من ارزانی داشت وقتی دخترهایم مامان صدایم می زنند دوست دارم زمانی که می گه مامان فقط به صورتش نگاه کنم هنوز هم باور ندارم این دو تا بچه های من هستند از خون من از وجود من وقتی دختر کوچکم تینا در اغوشم می خوابه و شیر می خوره بعد از این که سیر می شه با خنده ی شیرین به صورتم می خنده و باز هم می گم خدایا شکرت خدایا به بزرگیت قسمت می دهم این طمع شیرین مادرشدن را از هیچ کس نگیرید و همه طمع این مادرشدن را بچشند . الهی امین   ...
23 دی 1392

احوالات ما

سلام به دخمل های نازم یکتا و تینا سلام به همه دوستان عزیزم شرمنده این مدت نتوانستم اپ کنم خیلی گرفتار بودم الان همه را توضیح می دهم شوشو جان یک هفته کامل سرکا خورده بود خیلی وحشتناک با دو تا بچه مواظبت از همسرم کار خیلی سختی بود عصر که می رسیدم خونه بدو بدو مایعات گرمی اماده می کردم برای همسرم شام و نهار فردا تینا غر غر و هم همیشه دنبالم بود بعداز این که همسرم کمی بهتر شد تینا نفسم مریض شد شب که بردمش دکتر می خواستند بستریش کنند با امپول بهتر شد از این اتفاقات گذشتم مادرشوهرم مریض شد خیلی وحشتناک که تا یکشنبه بیمارستان بستری شد حدود 4 شب بستری بود نمی دانید بر من چه گذشت اخه فقط خواهر شوهرم تو بیمارستان پای مادرش بود من از س...
3 دی 1392

مریضی خودم و دندون دراوردن تینا گللللللللللللل

  سلام به دخمل های مامان یکتا و تینا عشقم شرمنده دوستان عزیز دور به دور اپ می کنم بگذارید به پای خستگی و مریضی از راه دور روی گل همه شما دوستان  می بوسم چند وقت کلا درگیر مریض داری از بچه ها بودم که خودم هم بدبختانه مبتلا  شدم خیلی سخت و شدید دارو هم نمی توانم بخورم دکتر هم رفتم دارو ضعیف بهم داد چون هر دارویی می خورم روی شیرم اثر می کنه کلا شیرم کم  می شه نمی دانم دیگه چه کار کنم واقعا کلافه شده بودم . روز پنجشنبه کمی بهتر شدم ولی این کمر درد کوفتی من چند وقته داغونم کرده شاید به خاطر نشستن بیش از حد روزی صندلی هست نمی دانم ساعت های ٨ شب بود که گرفت نمی دانی در کل رو...
19 آذر 1392

مریضی یکتا جون

سلام به عشق های مامانی یکتا و تینا نمی دانم چرا این سرما خوردگی از توی خونه ما ریشه کن نمی شه باید یک دوره برم پیش مریم جون مامان محیا جـــــــــون شاخ این سرماخوردگی را بشکنم هر روز که می روم خونه بعد از نهار فورا می روم اشپزخانه بساط انواع سوپ یا اش یا شلغم راه می اندازم ........ روز شنبه که  رفتم خونه یکتا از مهد اومد خونه همین که خواستیم نهار بخوریم گفت مامانی خیلی گلویم درد می کنه دیدیم اصلا حال نداره به بابایی گفتم تا نهار را گرم می کنی مواظب تینا هم باش من یکتا را می برم درمانگاه دکتر دوباره برای شریت تجویز کرد اومدیم خونه نهار خوردم هر چی به یکتا گفتم نهار نخورد برایش کمی سوپ گذاشتم تا بیدار شد بخوره ساعت ٦ بو...
6 آذر 1392

مادرشوهرم امدند

سلام به عشق های مامانی یکتا و تینا هـــــــــــــــــــــــورا بلاخره مادر شوهرم از مشهد امدند روز جمعه ساعت ٥ صبح رسیدند بابایی رفت دنبالشون من و دخمل ها هم خوابیدم تا وقتی شما بیدار بشوید و بریم خونه شون چه عروس گلی هستم من این قدر ذوق مرگ شدم از اومدن مادرشوهرم ولی از خدا پنهون نیست از شما دوستان گلم هم پنهان نباشه واقعا دوستش دارم از ته قلبم می گم ساعت ٨ شوشو جان امد دنبال ما رفتیم خونه شون یکتا گلی تا عمه را دید اول یک دعوای مفصلی باهاش کرد تو چرا رفتی مشهد مگر نگفتم تو نـــــــــرو بعد گفت حالا کو سوغاتی های که سفارش دادم خانمی من عاشق وسایل بازی پسرانه هست سفارش تیرکمان داده بود اخه بمیرم این چندمین تیرکمان ...
18 آبان 1392

محرم

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسن محرم امد چه زود گذشت پارسال بود که تینا توی دلم بود ولی امسال در اغوشم ارام می خوابه و شیر می خوره چه حس زیبایی هست حسی که تا به حال دو بار تجربه کردم خدایا به حق گلوی بریده حسین قسمت می دهم در این روزها که عزیز می باشند به همه کسانی که دوست دارند مادر باشند و مادر شدن را نجربه کنند خدایا همه را حاجت روا کن ...... دیروز خاله زهرا زنگ زد دلم گرفت گفت دوباره پریود شدم خدایا خودت کمکش کن به ابروی حضرت زهرا (س) هیچ کس را ناامید نکن یک فرزند سالمی هم به خواهرم بده من تحمل ندارم این جور حسرت می خوره خدایا کمکش کنننننن امین یا رب العالمین .   ...
15 آبان 1392

سرماخوردگی من

سلام به کوچولوهای مامانی یکتا و تینا من ناراحتم خیلی هم زیاد ناراحتم   اخه مادرشوهرم رفته مشهد با پدرشوهرم و خواهر شوهرم اه اه اه فکر نکنید بخاطر اینکه کسی نیست بچه ها را نگه نداره  نه به جون شما نه مامانم هست امروز تینا خانمی و یکتا خانم مهمون مامانم هستند معلوم نیست ساعت 3 برم دنبالشون چه اتیشی به پا کردند خدا می دونه اما خیلی دلم می خواست حداقل یک بار شده یک بار با هم همسفر بشیم الان خیلی ها می گین بابا ا ین دیونه هست می خواهد با مادرشوهرش بره سفر ولی نه به خدا اون هم مثل مادرم یک فرشته به تمام معنایی هست خیلی دوستش دارم خدا کنه بهشون خوش بگذره و سفر بی خطری داشته باشند حالا بگم از یکتا خانم از روز ج...
12 آبان 1392

تولد مادرشوهر

سلام نفس های مامانی یکتا و تینا جون سلام به همه دوستان گلممممممممممممممممممممممممممممممممم اول از همه دوستان عزیزم سپاسگزارم که به من لطف دارند از راه دور تک تک شون را البته بلانسبت اقایون می بوسم امروز تولد مادر شوهرم هست یعنی نمی دانستم می دانستم ابان ماهه نمی دانستم چندم ابان هست که صبحی از طرف بیمه کارافرین که ضامن ماشده بود برای بیمه ماشین اس ام اس اومد و تولدش را تبریک گفت ما هم را شرمنده کرده ها به خدا   حالا نمی دانم چی کادو بخرم برای مادر شوهر عزیزم دوستان باور کنید از صمیم قلبم دوستش دارم  اغراق نمی کنم اون تک هست بهترین مادرشوهری توی دنیا دیدم می خواستم بنویسم بهترین مادرشوهری که تا به حال داشتم م...
8 آبان 1392

خواب

  سلام به عشق های مامانی یکتا و تینا سلام به همه دوستان عیدهای گذشته همه مبارک از ما که مبارک شد از روز چهارشنبه مرخصی گرفتیم نشستیم توی خونه خونه داری کردیم و بچه داری  سه روز تعطیل به جای اینکه بخوریم و بخوابیم کار کار کاررررررررررررررر کی تموم می شه خدا می دونه بگذریم بریم سر اصل مطلب تینا جونی سرما خورده فجیع در حد تیم ملی همش ابریزش بینی داره بیچاره بچه ام از بس بینی اش گرفتم شده مثل دلقک ها   عجب مادری من هستم نه .... خدا وکیلی یکتا و تینا حال می کنند این جوری مامانی دارند دیروز عصر تا نهار خوردیم شد ساعت ٤ باید بگم ما نهار و عصرانه همراه می خوریم چه می شود کرد زندگی مکانیکی همینه دیگه ساعت ٥ ...
6 آبان 1392