احوالات ما
سلام به دخمل های نازم یکتا و تینا
سلام به همه دوستان عزیزم
شرمنده این مدت نتوانستم اپ کنم خیلی گرفتار بودم الان همه را توضیح می دهم
شوشو جان یک هفته کامل سرکا خورده بود خیلی وحشتناک با دو تا بچه مواظبت از همسرم
کار خیلی سختی بود عصر که می رسیدم خونه بدو بدو مایعات گرمی اماده می کردم برای همسرم
شام و نهار فردا تینا غر غر و هم همیشه دنبالم بود بعداز این که همسرم کمی بهتر شد تینا نفسم
مریض شد شب که بردمش دکتر می خواستند بستریش کنند با امپول بهتر شد از این اتفاقات گذشتم
مادرشوهرم مریض شد خیلی وحشتناک که تا یکشنبه بیمارستان بستری شد حدود 4 شب بستری
بود نمی دانید بر من چه گذشت اخه فقط خواهر شوهرم تو بیمارستان پای مادرش بود من از سرکار
بر می گشتم فورا غذا اماده می کردم بچه را می گذاشتم پیش مامانم می رفتم بیمارستان تا شب
تا خواهر شوهرم بیایه استراحتی کنه شب ساعت 12 می اومدم خونه صبح هم به چشمانی خواب
الود می رفتم سرکار واییییییییییییی نمی دانید چی گذشت خدا را شکر به خیر گذشت
ولی واقعا سخت بود خیلی زیاد..............
الان هم دو روزه یکتا دوباره تب می کنه دیگه کلافه شدم نمی دانم چه کار کنم
دیشب چند بار از توی خواب بیدار می شد و گریه می گرد قراره امروز دوباره ببرمش دکتر
تو را خدا برایم دعا کنید