مادرشوهرم امدند
سلام به عشق های مامانی یکتا و تینا
هـــــــــــــــــــــــورا بلاخره مادر شوهرم از مشهد امدند
روز جمعه ساعت ٥ صبح رسیدند بابایی رفت دنبالشون من و دخمل ها هم خوابیدم تا وقتی شما بیدار
بشوید و بریم خونه شون چه عروس گلی هستم من این قدر ذوق مرگ شدم از اومدن مادرشوهرم
ولی از خدا پنهون نیست از شما دوستان گلم هم پنهان نباشه واقعا دوستش دارم از ته قلبم می گم
ساعت ٨ شوشو جان امد دنبال ما رفتیم خونه شون یکتا گلی تا عمه را دید اول یک دعوای مفصلی
باهاش کرد تو چرا رفتی مشهد مگر نگفتم تو نـــــــــرو
بعد گفت حالا کو سوغاتی های که سفارش دادم خانمی من عاشق وسایل بازی پسرانه هست
سفارش تیرکمان داده بود اخه بمیرم این چندمین تیرکمان هست که برایت خریدیم
عزیز بزرگه برای یکتا یک تیرکمان یک دست بلوز شلوار گرم اسپرت سورمه ای که خیلی ناز هستند
خریده بود راستی یکتا سفارش سوهان هم داده بود عاشق سوهان هست .
برای تینا گلی عشقمممممممممممممممممم هم یک سیوشرت سه تکه رنگ لیموی نازی خریده
بودند دست گلشون درد نکنه با کمی مخلفات مثل زعفران هل نبات نخود کشمش دو اتیشه
شکلات گز و یک روسری خوشجل و یک بلوز برای من و پیراهنی هم برای بابایی اورده بودند
دست گلشون واقعا درد نکنه حسابی شرمنده کردند
امروز صبح دوباره تینا بعد از یک هفته مهمان مامانم بود رفت خونه مادرشوهرم پدر شوهرم که
می گفت داشتم اونجا دق می کردم به خاطر دوری از بچه ها الهی قربون اون دل کوچکت برم من