یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

من مامان بدی هستم ایا.....

سلام به عشق های مامانی یکتا و تینا من مامان بدی هسم اره دخترم یکتا حالا کامل توضیح می دهم این چند روز خیلی درگیر هست خدا می داند خیلی دلم هم گرفته به خاطر مامانم درگیر خونه هستم ای کاش این مشکل هم زودتر تموم می شد . خیلی اعصابم به هم ریخته هست دیروز رفتم خونه یکتا دو بار سوال از من پرسید درست جوابش ندادم با حالتی بغض اومد پیش گفت مامانی تو که همش یا خسته ای یا سرکاری یا وقتی تو خونه ای دایم توی اشپزخونه ای وای نمی دانید وقتی این حرف را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد . خدای من یکتای من دیگه بزرگ شده و به من احتیاج داره باور کنید از بغض نتوانستم جلوی اشکم را بگیریم ...... خدایا من را ببخش فورا بغلش کردم موهاش را نوازش کردم و مع...
4 ارديبهشت 1393

مادر جان روزت مبارک

مادر عزیزم مهربانم عمرم زندگیم هستی ام با تمام وجودم می گم دوستت دارم روز مادر مبارک انشالله سالیان سال سایه مادرها بالای سر فرزندانشان باشه مادرم من غیر از تو کی توی دنیا را دارم تو همه وجود زندگی من هستی به خودم افتخار می کنم که یک مـــــــــــادر هستم وقتی شیرینکم عسلم تینا خودش را در اغوشم می اندازه و به چشمانم نگاه  می کنه و با اون صدای نازش مامان صدا می زنه دلم ضعف می ره وقتی نفس زندگیم یکتا به اغوشم می اید و دست در گردنم می اندازه می گه مامانی خودمی دوستت دارم اشک می ریزم . خـــــــــدایا بارالــــــــها هزاران باز سپاسگزارم که این نعمت را بر من  ارزونی داشتی . خــــــــدایا بارال...
31 فروردين 1393

مریضی یکتا در ایام عید

سلام به عشق های مامان سال نو مبارککککککککککککککک ایام عیدی این ١٥ روز تعطیلی هم گذشت با همه خوبی و سختی برای من ..... سختی بگم که دختر گلم یکتاجون بدجوری مریض شد تب لرز وحشتناکی که یک لحظه تبش ولش نمی کرد دو بار بردمش دکتر امپول پنی سیلین زد کپسول خورد شربت اموکسی سیلین خورد تا بعد از ٥ روز کمی بهتر شد خدا را شکر به خیر گذشت الان هم از شانس کچل من بدبخت که اومدم سرکار تینا خانمی دو روزه تب اسهال و استفراغ دارههههههههههههههههههه ای خدا من دیگه چه بدبختم  خدایا خودت کمک کن تینا خوب بشه تحمل دیگه ندارم ... چند تا عکس از دخملی ها دارم که روز ١٥ که یکتا کمی بهتر شده بود بردمش پارک عشق مامانی تینا تینا گلی در پارک تازه...
17 فروردين 1393

سال نو مبارک

  عشق های مامانی سلام سال 92 هم دیگه داره تمام می شه امسال زیباتر از سال ها بود چون دو تا فرشته کنارم داشتم به خودم افتخار می کنم که دو تا فرشته خدا نصیب من کرده خدایا بابت این نعمت بزرگ ممنون عزیزان مامان انشالله سال خوبی داشته باشید سالی که برای هم سالی متفاوت باشه عزیزم دعا کنید امسال خاله جان زهرا هم مامان بشه تنها ارزوی من هست امین برای تمام دوستان عزیزم هم سال خوبی و خوشی ارزومندم ...
27 اسفند 1392

عکس

از سمت راست رضا پسر واحد روبرومون هستی دوست یکتا و تینا یکتا و خواهرش تینا گلی الهی فدای شما دخملی ها بشم عکس یکتا گلم که امروز صبح گرفتم ...
11 اسفند 1392

تولد

سلام به عشق های مامانی دیروز روز جمعه مردم از بس کار کردم یکتا هم از زمانی که بیدار شده بود دایم می گفت مامانی امروز بیایم بوفه را خالی کنیم عاشق همین کارهاست . تینا را مجبور شدم بدم بابایی بره خونه مامانم یک دستم غذا درست کردن بود یک دستم هم تمیز کاری و خونه تکونی جزیی نهار جای همه خالی خورشت قیمه درست کردم ساعت 5 نهار خوردیم رفتم دوشی گرفتم دیدیم مامانی زنگ زد که تینا بیدار شده و گریه می کنه با یکتا و شوشو جان رفتیم دنبالش وقتی رسیدم خونه دیگه نای نداشتم قراره پنجشنبه تولد برای دخملی ها بگیریم شما هم دعوت هستید عزیزانننننننن پس فعلا بای تا پنجشنبه ...
3 اسفند 1392

خرید های جزیی برای عید

سلام به نفس های مامان یکتا و تینا خانمی الهی من قربون شما دو تا خواهر دلسوز برم که عاشقانه همدیگر را دوست دارید حالا بماند بعضی وقتها یکتا شیطنت می کنه و یواشکی تینا را می زنه از من نشنیده بگیرید.... دیروز با بابایی رفتیم برای دو تا دخمل لباس بخریم برای یکتا فقط تونستیم یک بلوز شلوار که شلوارش کتون مشکی و بلوز قهوه ایی خریدم خیلی تاز بودند که روی هم شد ١٢٠ تومان و برای تینا خانمی هم شلوار کتون مشکی با یک بلوز بنفش و یک تونیک شلوار زرشکی که شد ١٥٠ تومان هنوز که خرید های یکتا  خانمی مونده تا برم یک دست دیگه برایش بخرم خانمی که اومدیم خونه شروع کرد به گریه که مامانی چرا برای من یکی خری...
29 بهمن 1392

برف و

سلام وروجک های مامانی روزهای برفیتون خوششششششششش ای وای دوباره تینا گلی سرما خورده الان دو روزه بد جوری سرما خورده در حدی که شب ها اصلا نمی توانه بخوابه و کارخونه شمع سازیش دوباره فعال شده  دیگه کلافه شده ام . خدا کنه زودتر خوب بشه و این ویروس لعنتی دومش را بگذاره رو کولش و بره .... اگر نرفت به قول یکتا شوتش می کنیم بیرون هههههه دیروز خیلی خسته بودم خاله پری تشریف فرما شدند و من هم دل درد به هر بدبختی بود تینا را خواب کردم و پریدم توی اشپزخانه برای نهار امروز غذا درست کنم واقعا معضلی شده برای ما خانم های چی درست کنیم ها به خدااااااااا بلاخره تصمیم بر این شد جوجه کباب تابه ایی درست کنم ...
13 بهمن 1392

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

وقتی این خبر و عکس ها را دیدیم فقط اشک ریختم و کاری از دست من بر نمی اید خدایا چرااااااااااا   نگا ر دختر بچه دو ساله ای است، که به علت ضرب و شتم پدرش دچار مرگ مغزی شده و دو کلیه و کبدش در بیمارستان مسیح دانشوری تهران به بیماران نیازمند اهدا شد. پیکر نگار در قطعه نام آوران بهشت زهرا(س) آرام گرفت عکس ها : خدایا خودت می دانی و بسسسسسسسسسس   ...
30 دی 1392