یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

من مامان بدی هستم ایا.....

1393/2/4 8:59
نویسنده : فاطمه
814 بازدید
اشتراک گذاری

линеечка из роз

سلام به عشق های مامانی یکتا و تینا

من مامان بدی هسم اره دخترم یکتا حالا کامل توضیح می دهم

این چند روز خیلی درگیر هست خدا می داند خیلی دلم هم گرفته به خاطر مامانم درگیر خونه

هستم ای کاش این مشکل هم زودتر تموم می شد . خیلی اعصابم به هم ریخته هست

دیروز رفتم خونه یکتا دو بار سوال از من پرسید درست جوابش ندادم با حالتی بغض اومد پیش

گفت مامانی تو که همش یا خسته ای یا سرکاری یا وقتی تو خونه ای دایم توی اشپزخونه ای

وای نمی دانید وقتی این حرف را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد . خدای من یکتای من دیگه

بزرگ شده و به من احتیاج داره باور کنید از بغض نتوانستم جلوی اشکم را بگیریم ......

خدایا من را ببخش فورا بغلش کردم موهاش را نوازش کردم و معذرت خواهی کردم و گفتم مامان

بدی هستم اون هم من را بغل کرد گفت نه تو مامان خوبی هستی ......خدایا...

شب هم داشتم می رفتیم خونه مامانم توی ماشین گفت مامانی قفسه سینه ام درد می کنه

گفتم عزیزکم سرما خوردی حتما دیگه چیزی نگفت تا رسیدم خونه مامانم اومد بستنی بخوره

گفتم یکتا کم بخور تو سینه ات درد می کنه گفت نه مامانی من خوبم این جوری گفتم ببینم تو من را

دوست داری یا فقط تینا را دوست داری ........دل شکسته

یعنی من مامان بدی هستم

یکتا گلم به خداوندی خدا تو باارزش ترین گوهر توی زندگیم هستی امیدوارم روزی بزرگ شدی

این وبلاگ باشه و بخونی من بدون شما می میرم ........ دیگه اشک اجازه نوشتن به من نمی دهد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

امیر محمد زینی وند
4 اردیبهشت 93 9:12
سلام وبلاگ خوبی داری به وبلاگ من هم سر بزن. http://amirmohamadzeynivand.blogfa.com
زهرا
4 اردیبهشت 93 9:14
نه خواهرم این حرفو نزن اما مدیریت دوتا بچه واقعا سخته
مامان مریم
20 اردیبهشت 93 8:25
کله صبحی. اشک ما هم بد درومد. میدونی این اشکو میشناسم خیلی با اشکای دیگه فرق میکنه. اشک عذاب وجدان.. اشک اینکه باید واقعا چیکار کنم. خوب میشناسم خوب. خودم دچارشم.. واقعا سخته