من مامان بدی هستم ایا.....
سلام به عشق های مامانی یکتا و تینا
من مامان بدی هسم اره دخترم یکتا حالا کامل توضیح می دهم
این چند روز خیلی درگیر هست خدا می داند خیلی دلم هم گرفته به خاطر مامانم درگیر خونه
هستم ای کاش این مشکل هم زودتر تموم می شد . خیلی اعصابم به هم ریخته هست
دیروز رفتم خونه یکتا دو بار سوال از من پرسید درست جوابش ندادم با حالتی بغض اومد پیش
گفت مامانی تو که همش یا خسته ای یا سرکاری یا وقتی تو خونه ای دایم توی اشپزخونه ای
وای نمی دانید وقتی این حرف را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد . خدای من یکتای من دیگه
بزرگ شده و به من احتیاج داره باور کنید از بغض نتوانستم جلوی اشکم را بگیریم ......
خدایا من را ببخش فورا بغلش کردم موهاش را نوازش کردم و معذرت خواهی کردم و گفتم مامان
بدی هستم اون هم من را بغل کرد گفت نه تو مامان خوبی هستی ......خدایا...
شب هم داشتم می رفتیم خونه مامانم توی ماشین گفت مامانی قفسه سینه ام درد می کنه
گفتم عزیزکم سرما خوردی حتما دیگه چیزی نگفت تا رسیدم خونه مامانم اومد بستنی بخوره
گفتم یکتا کم بخور تو سینه ات درد می کنه گفت نه مامانی من خوبم این جوری گفتم ببینم تو من را
دوست داری یا فقط تینا را دوست داری ........
یعنی من مامان بدی هستم
یکتا گلم به خداوندی خدا تو باارزش ترین گوهر توی زندگیم هستی امیدوارم روزی بزرگ شدی
این وبلاگ باشه و بخونی من بدون شما می میرم ........ دیگه اشک اجازه نوشتن به من نمی دهد