تولد
سلام به عشق های مامانی
دیروز روز جمعه مردم از بس کار کردم یکتا هم از زمانی که بیدار شده بود دایم می گفت مامانی امروز
بیایم بوفه را خالی کنیم عاشق همین کارهاست . تینا را مجبور شدم بدم بابایی بره خونه مامانم
یک دستم غذا درست کردن بود یک دستم هم تمیز کاری و خونه تکونی جزیی نهار جای همه خالی
خورشت قیمه درست کردم ساعت 5 نهار خوردیم رفتم دوشی گرفتم دیدیم مامانی زنگ زد که تینا
بیدار شده و گریه می کنه با یکتا و شوشو جان رفتیم دنبالش وقتی رسیدم خونه دیگه نای نداشتم
قراره پنجشنبه تولد برای دخملی ها بگیریم شما هم دعوت هستید عزیزانننننننن
پس فعلا بای تا پنجشنبه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی