دندون در اوردن تینا
سلام به عشق های من یکتا و تینا دیشب بعد از یک ماه رفتیم خونه همسایه مون اخه صاحب یک نی نی شده بود خیلی خوش گذشت عصر ساعت 6رفتیم قرار بود با اون همسایه مون زود بریم و زود برگردیم ولی نه این که ما خانم ها عادت به غیبت گفتن نداریم زود برگشتن ما شد ساعت یک و نیم نصف شب صبحی یکتا را بردم خونه مامانم و تینا را خونه مادر شوهرم ظهری ساعت یک رسیدم خونه بدو بدو نهار خورده و نخورده بلند شدم تینا را عوض کردم شیرش دادم و سپردمش به بابا جونش و دوباره عازم کار شدم چه می شود کرد ............ راستی یادم رفتم بگم بلاخره تینا جون مامان دندون های خوشگلش بیرون زدند یک دستتتتتتتتتتتتتت و هورااااااااااااا...
نویسنده :
فاطمه
15:48