دندون در اوردن تینا
سلام به عشق های من یکتا و تینا
دیشب بعد از یک ماه رفتیم خونه همسایه مون اخه صاحب یک نی نی شده
بودخیلی خوش گذشت عصر ساعت 6رفتیم قرار بود با اون همسایه مون زود
بریم و زود برگردیم ولی نه این که ما خانم ها عادت به غیبت گفتن نداریم زود
برگشتن ما شد ساعت یک و نیم نصف شب
صبحی یکتا را بردم خونه مامانم و تینا را خونه مادر شوهرم ظهری ساعت یک
رسیدم خونه بدو بدو نهار خورده و نخورده بلند شدم تینا را عوض کردم شیرش
دادم و سپردمش به بابا جونش و دوباره عازم کار شدم
چه می شود کرد ............
راستی یادم رفتم بگم بلاخره تینا جون مامان دندون های خوشگلش بیرون زدند
یک دستتتتتتتتتتتتتت و هوراااااااااااااا
فردا قراره برم واکسن 6 ماهگی اش را بزنم خدا به دادم برسه
در اخر یک عکس از یکتا نفس مامان عشق مامان هستی مامان
جنگل قایممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی