یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

عکس های یکتا گلم

یک روزه گی یکتا   سه ماهگی یکتا   پنج ماهگی یکتا   شش ماهگی یکتا   یکتا خانم با کلاه گیس   دو سالگی یکتا و با خرس هاش   ...
12 بهمن 1389

ماجرای خیاطی ما

سلام گلم سلام بلبلم  این بوس از طرف مامان به دختر گلش یکتا خانم دیروز با مامان و عمه و عزیز رفتیم خیاطی برای دوخت لباس عروسی خاله بابا وقتی خیاط می خواست اندازه لباس من را بگیره تو گریه می کردی و نمی گذاشتی عمه تو را بغل کرده بود داد می زدی می خواهم برم پیش مامانم وقتی بغلم شدی و خیاط مجبور شد اون جوری اندازه من را بگیره دوباره داد می زدی دست به جون مامانم نکنی همه خنده شون گرفته بود از کارهای تو فسقلی موقع برگشتن بارون شروع شده بود هی می گفتی مامانی بارون می ایه توی صورتم   ...
12 بهمن 1389

یکتا گلم

سلام دختر نازم  الهی من قربون تو دختر گلم برم امروز صبح ساعت ۵ که بیدار شدی شیر می خواستی رفتم که برای تو دختر گلم شیر گرم کنم اما شیری که همیشه از ان می خوردی تمام کردم مجبور شدم دیروز یک شیر جدید برای تو دختر نازم بخرم ولی تو مزه ان را چشیدی و گریه می کردی و می گفتی من شیر می خواهم توی پستونک اصلا نمی شه سر تو نیم وجبی کلاه گذاشت. دیروز عصر وقتی که رفتیم خونه فورا رفتی خونه همسایه نیم ساعت بعد اومدم دنبالت گفتم چرا مامانی را تنها گذاشتی گفتی سمانه من را برد حالا گریه کردی الهی مادر بمیره برای حرف زدن تو ........... دختر نازم یکتا جان ...
11 بهمن 1389

دختر مامان

یکتا با تاب تاب عباسی که خاله مریم برایش در تولد یک سالگی خریده. دستش درد نکنه............   ...
10 بهمن 1389

تلفظ کلمات

                                                                       دختر گلم مامانی تلفظ بعضی ازکلمات یکتا بابا زاسر (بابا یاسر) یشقال (یخچال) اشق (قاشق) چشم علی ( چشم عسلی ) اوپک  (پفک) بیستوتیت (بیسکویت) پیشی  (گربه) هاپو   (سگ) عماز خوندن &nbs...
10 بهمن 1389

عزیز دلم

سلام دوستان صبح همگی بخیر امروز که می خواستم بیایم سرکار یکتا گلم بیدار شد شیر می خواست وقتی شیر گرم کردم دادمش فهمید می خواهم بروم سر کار  شروع کرد به گریه کردن  می گفت مامانی نرو سر کار بیا کنارم بخواب خیلی دلم برایش سوخت ولی چاره ای نداشتم ارومش کردم و یواشی به قول معروف در رفتم   ...
10 بهمن 1389

شروع

سلام دوستان امروز این وبلاگ را درست کردم و تقدیم می کنم به عزیزترین وجودم دخترم یکتا امیدوارم همیشه موفق و موئید باشد. می خواهم این دفتر خاطرات را تکمیل کنم تا زمانی که خودش بزرگ شد و ادامه بدهد ...
9 بهمن 1389