احوال مامان
سلام دوستان عزیز ممنون از پیام های گرمتون ممنون که نگران حالم بودید خیلی تا خیلی داغونم هر کی من را می ببینه می گه خون توی بدن من نیست نمی دونم چه طور شدم فقط محتاج دعا های شما دوستان گلم هستم قراره برم دکتر وقت بگیرم که حداقل سینوسیت هایم را عمل کنم تا بعد باور می کنید حتی نای نوشتن هم ندارم خیلی حالم بده یکتا جان مامانی را ببخش دوستت دارم یکتا جان حالا چه باشم کنارت و چه ....................... نمی دونم این حرفها چیه می زنم خدایا خودت کمکم کن مگر ٢٩ سال سنی هست من دارم التماس دعاااااااااااااااااااا ...
نویسنده :
فاطمه
9:41
پست دوم سال 91 مریض شدید مامانی
سلام فرشته مامان یکتا گلم خوبی عزیزم این دومین پست در سال 91 هست برای تو عزیزم می نویسم یکتا جان بخدا مامان تنبلی نداری باور کن اصلا" وقت هیچ کاری را ندارم این جا سرکار تقریبا دست تنها هستم مجبورم کار چند تا را همزمان انجام بدهم شرمنده دختر گلم توی این چند روز بعد از 20 روز از سال جدید مامانی اصلا" حالش خوب نیست یکتا نمی دونم چم شده خیلی تا خیلی مریض هستم نمی دانم وقتی بزرگ شدی و این پست را خوندی من در چه حالی باشم و تو چه جوری باشی یکتا گلم از اول عید دندون درد بود دندونم که کمی اروم شد سردرد لعنتی میگرنی سراغم اومد چند روز توی خونه افتاده بودم از سردرد نمی توانستم بلند بشوم الان چند ساله این سردرد من را ...
نویسنده :
فاطمه
15:02
پست اول سال 91
سلام عزیزان سلام دوستان سلام دختر گلم یکتا عید همه تون مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید امسال عید با سالهای قبل کمی فرق می کرد چند روز تعطیلی هورا تقریبا 10 روز تعطیلی داشتیم و دایم کنار تو دختر عزیزم و شوشو جان بودم خیلی خوش گذشت صبح ها با تو دختر نازم ساعت 10 بیدار می شدیم صبحانه می خوردیم بعد می رفتم دنبال تدارک نهار بابایی صبح زود می رفت مغازه تا ظهر ساعت 2 می اومد خونه بعد 3 تایی بعد از نهار کمی خوابیدیم خوابیدن تو و من مثل خرس قطبی بود بعد ازظهر همه کمی تو خیابانها می گشتیم بعد خونه عزیزا می رفتیم در کل خیلی خوب بود دخترم مخصوصا کنار تو فرشته ناز راستی مامانی عیدی هم مل پارسال پول خیلی جمع کردی د...
نویسنده :
فاطمه
14:54
تبریک
یکتا جان چهارشنبه سوریت مبارک گلم شبی شب چهارشنبه سوری هست امیدواریم شبی پرخاطره برای همه بچه های ایران زمین باشه یکتا جان پیشاپیش عید نوروز سال جدید را به تو دختر گلم و همسر مهربانم و خانواده ام و خانواده محترم شوهرم تبریک عرض می کنم امیدوارم سال خوبی داشته باشید ...
نویسنده :
فاطمه
11:02
اخیش راحت شدم
سلام عزیز مامان یکتا اول بگذار یک نفس راحت بکشم اخیش راحت شدم دیگه تموم تمام کارهای عیدم تموم شدو خریدهایم را کردم برای تو که خیلی وقت پیش لباس خریده بودم دیروز هم کفش و چند دست لباس روی حیاطی دیگه خریدم برای خودم هم مختصری خرید داشتم راحت شدم مامانی باید نفس راحتی بکشم چندوقت از سرکار که ٦ می اومدم تو را می گذاشتم خونه عزیز کوچیکه می رفتم خونه تا ١٠ شب کارهایم را می کردم بعد می اومدم دنبال تو و بعد دنبا ل بابایی تا از سرکار بیایه خونه وقتی هر شب می اومدم خونه می گفتی مامانی خونه مون خوشگل شده یا نه می گفتم خودت باید ببینی وقتی می اومدی خوشحال می شدی قربون تو عزیزکم برم که خیلی به ظاهر اهمیت می دهی روز جمعه با ب...
نویسنده :
فاطمه
14:47
عشق مامانی
سلام عشق مامانی و نفسم یکتا دیشب ساعت ٨ بود که رفتیم خونه خودمون تو فورا" تا من داشتم وسیله ها را از توی ماشین بر می داشتم رفتی خونه المیرا هر جی گفتم دور وقته گفتی من بچه ام گناه دارم دلم برایت سوخت و گفتم زود بیایی تا شام درست کردم چایی برای بابای دم کردم شد ساعت ١٠ دو بار اومدم دنبالت که نیومدی گفتی من هنوز بازی نکردم بابایی ساعت ١٠ بود که امد که مجبور شدم به زور بیارمت بالا هنوز داشتی گریه می کردیی که وقتی دیدی بابایی اومده ترسیدی و چیزی نگفتی قربون ترس امروز قرار بود بری خونه عزیز کوچیکه مامان من ولی عزیز کمی کار داشت مجبور شدی بری خونه عزیز بزرگه خیلی گریه کردی الهی قربونت برم که خاله مریم مجبور شد ساعت ١١ ...
نویسنده :
فاطمه
14:55
بدون عنوان
دوستتتتتتتتتتت دارممممممممم نفس مامان یکتا ...
نویسنده :
فاطمه
11:33
آیا زمان رسیدن یک نوازد دیگه شده یا نه .......
سلام نفس مامانی یکتا گلممممممممممم خوبی دخترم این دور روز توی خونه موندم خیلی خوب بود تو ناقلا که همش در حال خواب و استراحت بودی یا بازی کردن قربونت برم مامانی راستی امسال مامانی که زرنگ شده اون از خرید لباس عید برای تو این هم دور روز خونه تکونی کردم البته نه تمام فقط اشپزخانه را به قول دوستان از همه مهم تر همون اشپزخانه هست . راستی عزیزم یک چیزی را فکر من را مشغول کردی و ان هم ایا الان زمانش رسیده که بتوانم دوباره باردار بشوم یا نه چون همه می گویند فاصله سنی از 4 سال بیشتر نشه بخدا نمی دانم چه کار کنم چون کمی اذیت می کنه (یواش می گم نفهمی ) همه به من می گویند یکی دیگه بیاییه اذیت کردنش نصفه می شه نمی دانم توکل به خ...
نویسنده :
فاطمه
11:31