یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

خرید عید

سلام نفس مامانی دیروز که اومدم دنبالت با هم رفتیم که لباس برای عیدت بخرم ببین مامانی چقدر زرنگ شده از الان به فکر عیدت هستم . خلاصه با هم رفتیم بیرون پاساژ سالار یک پیراهن خوشکل ناز به رنگ طوسی و کت کوچکی روشبود قرمز رنگ خیلی ناز بودند برایت خریدم می خواستم برایت تاپ شلوارک بخرم که گفت اواخر اسفند ماه می اورند. 41000 تومان لباسی برایت خریدم و قرار شده که عصری برایت کفش بخرم (از دایی علی) وقتی می خواستیم سوار ماشین بشیم هوا خیلی تا خیلی سرد بود که از سزما راه نمی رفتی مجبور شدم تا پای ماشین بغلت کنم فورا پالتوم را در اوردم و انداختم روی تو نفسم بخاری ماشین هم روشن کردم تا گرم بشی همین که گرم شدی به خواب رفتی چه ناز خواب رف...
17 بهمن 1390

دختر گلمممممممممم

سلام عزیز مامان خوبی نفس مامان الان زنگ زدم خونه عزیز کوچیکه خودت گوشی را برداشتی و با ناز گفتی الوووووووووووو الهی قربون اون الو گفتنت بشم مامانی گفتی مامان زنگ بزن به گوشی خاله مریم می خواهم راه برم باتو صحبت کنم ای جان قربونت برم که دیگه بزرگ شدی عروسکم دیروز عصر ساعت 6 اومدم دنبالت گفتی مامانی نگاه کن تاریک شده الان می ایی دنبالم من را باش با هم رفتیم دوری توی خیابان زدیم برایت یک ذرت میکزیکی گرفتم و اومدم خونه ساعت 8 بود که رفتی پیش المیرا تا ساعت 9 اونجا بودی و بازی می کردی ساعت 9 بود که امدی خونه خودمون تا بابایی ساعت 10 بود از ساعت 9 تا 12 که خوابیدی 3 بار سی دی پلنگ صورتی تماشا کردی دیگه داشت حالم بد ...
16 بهمن 1390

گردش جمعه شب

سلام به نفس مامان یکتا جان   ببخشید که دیر آپ می کنم این چند وقت بازرس داشتیم ایزو صنایع و غیره اصل" وقت نداشتم  شرمنده عزیزم خوب از این چند وقت بگم که خیلی تا خیلی شیطون شدی به قول همه از دست تو گریه می کنند قربون اون شیطونی هایت برم مامانی تازگی هم خیلی گله از کار کردن من می کنی هر وقت که خونه می رویم می گی مامانی تو من را دوست ندارم می گم تو عشق من هستی می گی پس چرا می ری سرکار من را تنها می گذاری قربونت برم مامان جون باید کمی تحمل کنی . خوب از دیروز جمعه بگم شب پنجشنبه طبق روزهای پنجشنبه دیگه تا ساعت 3 بیدار بودیم و فیلم تماشا می کردیم تو دخمل گلم تا وقتی ...
15 بهمن 1390

احوال یکتا

سلام عزیزم یکتا جان دل مامانی خیلی برایت تنگ شده است الان داشتم باهات تلفنی صحبت می کردم گفتی مامانی مگر من نگفتم نری سرکار الهی قربون تو دختر نازم برم راستی پای یکتا کمی بهتر شده خدا را شکر از روز یکشنبه ایی می تونه راه بره خدا مرگم بده دخترم خیلی زجر کشید چند شب اصلا" خواب نداشت خدایا شکرت باز هم بخیر گذشت وقتی فکر می کنم که اگر خدایی نکرده روی صورتت ریخته بود چی می شد عزیزم زنگ زدی و گفتی مامانی زود بیا خونه دلم برایت می سوزه وقتی می خواهی بگی دلم برایت تنگ می شه می گی دلم برایت می سوزه قربون اون حرف زدنت برم مامان جون راستی تازگی ها دوباره خیلی اذیت می کنی نمی خواهی بری خونه عزیز کوچیکه و عزیز بزرگه می گی من خو...
27 دی 1390

سوختگی پای یکتا

سلام عزیز مامان یکتا جان من روز یکشنبه پاش سوخته خدا مرگم بده نانازی مامان عصر یکشنبه که خونه مامانم بوده داشت با بچه خرگوشی که عزیز برایش خریده بود بازی می کرد که لیوان آب جوش را چپی می کنه روی پاش خیلی ناجور سوخته واقعا" وحشتناکه بچه ام طفلی چیزی ازش نمونده همش داره درد می کشه دیشب خواستم ببرمش سوانح سوختگی که پشیمون شدم دیدیم عزیزکم را اذیت می کنند خدایا خودت کمکش کن و پاش خوب بشه بخدا دارم دیونه می شود الان دو شبه که دخترم نتوانسته درست بخواب از همه دوستانش تقاضا دارم و که برای دخترم دعا کنید که یکتا خوب بشه واقعا" نمی دانم چه کار کنم التماس دعا ...
20 دی 1390

عکس های تولد یکتا گلم

  آخر شب بعد از مهمانها رفتند شلواری که عمه جون برایت خریده و سیوشرتی که عمو برایت خرید پوشیده بود   سلام دخترم پنجشنبه تولدت بود خیلی خوش گذشت انشااله صد و بیست ساله بشی عزیزم همگی زحمت کشیدند برای دختری کادو اوردند عزیز کوچکه مامان من : پول و یک سینی میوه  خوری مس خیلی خوشگل ( جهازت داره کامل می شه) خاله مریم : 40 هزار تومان پول دایی علی : کیف و یک عروسک خیلی ناز برای تو دختر نازم عزیز بزرگه و بابا احمد : مبلغ 50 هزار تومان پول عمه جونت : یک شلوار لی خیلی ناز عمو محسن: یک لباس گرم خیلی خوشکل المیرا و عرفان دوستای خوبت یک عروسک موش خیلی ناز من و بابایی نفری 50 هزار تومان برای تو دختر قر...
17 دی 1390

هفته پر دردسر

سلام عزیز مامان یکتا گلم این هفته که گذشت هفته پر دردسری بود قرار بود پنجشنبه تولد تو فرشته باشه ولی باخاطر این که حال خاله زهرا خوب نبود تولد نگرفتیم یعنی متاسفانه خاله زهرا سقط کرده نمی دانی عزیزم چقدر ناراحت شدم داشتم از غصه می مردم چه کار کنم خدا صلاح می دونست طفلکی بعد از ٣ سال انتظار این جور شد ولی توکل به خدا قراره پنجشنبه همین هفته تولد برای تو عزیزم بگیریم راستی عصر چهارشنبه با بابایی رفتیم فروشگاه سالار که حراجی زده بود چقدر شلوغ بود مامانی برایت چند دست لباس خریدیم که دو دست ان برای عیدت خریدم به قول بابایی که می گه تو تا عید هنوز لباس برایش می خری چه کار کنم من و یک دختر عزیزم تو را خدا برای خاله زهرا و کسان...
10 دی 1390

تولد یکتا گلم

  سلام عشق مامان خوبی دیگه چیزی به تولدت نمونده گلم دوشنبه تولد تو فرشته روی زمین هست الهی قربونت برم عزیزم که به همه می گی پنجم دی تولدم هست قراره پنجشنبه تولدت را بگیریم به امید خدا دوستت دارم یک عالمه هر چی بگم بازم کمه ...
3 دی 1390