یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

لاغری

 خاله های عزیز سلام نمی دانم ایا درسته یا نه می خواهم کلا" غذا نخورم تا یک مدتی فقط اب بخورم و چایی ببینم می توانم به وضع قبلی ام برسم یا نه .............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
21 فروردين 1390

بدون عنوان

عزیز مامان کیه کیه :       من من من خوشکل مامان کیه کیه :   من من من الهی قربون اون من گفتنت بشم     ...
21 فروردين 1390

یکتاییییییی

یکتا عزیز مامان خدا را روزی هزار بار شکر می کنم که تو فرشته ناز را به من داد و همچنین زندگی ارامی دارم از خداوند می خواهم به تمام کسانی که می خواهند مامان بشوند یک فرزند سالم عطا کند و همچنین خاله زهرا از تمام خاله های عزیز خواهش می کنم برای خاله جان یکتا هم دعا کنید که هر چه زودتر خداوند به او فرزند سالمی بدهد.     ...
21 فروردين 1390

مریضی دخترم

سلام عزیزکم خوبی مامان جون شب پنجشنبه تا ساعت ۱۲ خونه عزیزت بودیم (مامان مامان)   بعد امدیم خونه تا ساعت ۲ بیدار بودی و بازی می کردیم اخه صبحش جمعه بود من کاری نداشتم ساعت ۲ بود خواب رفتی  ساعت ۳ بود دیدم بلند شدی و حالت خیلی بد بود و بالا اوردی خیلی هول کردم   بابایی فورا" بلند شد چراغ را روشن کرد یک کم بالا اوردی رنگ از روی رخسارت پریده بود دوباره خوابیدی ولی دوباره نیم ساعت نیم ساعت بیدار می شدی و بالا می اوردی من هم همراه تو گریه می کردم ولی تو بی حال توی بغل من بودی گلم اخه تو ظهر پنجشنبه نهار خوردی رفتی خونه عزیز بزرگ مامان بابایی اون جا هم لوبیا گرم خوردی وقتی دوباره رفتیم خونه...
20 فروردين 1390

سیزده بدر

سلام عزیزکم خوبی مامان جون می دانم الان خواب خوابی  داری خواب فرشته ها می بینی اخه خیلی خوش خوابی روز های تعطیل من خونه هستم تا ساعت ۱۲ ظهر خوابی گلم دیروز ساعت ۸ بود که بیدارت کردم چون قرار بود با بابایی هر دو عزیزها و بابا احمد خاله مریم خاله زهرا عمه فاطمه عمو محسن بریم سیزده بدر  اما مگر می شد تو خوش خواب را بیدار کرد تا ساعت ۹ مشغول  بیدار کردن تو نیم وجبی شدیم وقت رفتیم جنگل و چادر باز کردیم از خوشحالی نمی دانستی چه کار می کردی   تا عصر ساعت ۷ اون جا بودیم عصر هم اومدیم خونه کمی استراحت کردیم بعد دوباره برای شام رفیتم بیرون روی هم رفته خوش گذشت ولی تو دوباره تو ماشین بخواب رفتی ...
14 فروردين 1390

تحمل دوری

  سلام دختر گلم از دیروز ۶ فروردین من دوباره امدم سرکار من خیلی ناراحتم یک هفته ایی که توی خونه پیش تو عزیزکم بودم بهترین روز ها بود.  اما تو خوش خواب فکرکنم بیشتر  از مامانی کسری خواب داری ؟ چون صبح ها تا ظهر ساعت ۱۲ خواب بودی به یک بدبختی می بایست بیدارت کنم گلم این روزها خیلی خسته ایی اخه تا دیروقت عیددیدنی هستی و تو ناقلا دنیایی عیدی جمع کردی پارسال عیدهایت یک تک پوش طلا ناز خریدم و امسال می خواهم برایت حساب باز کنم اخه دیگه طلا چیزی احتیاج نداری عزیزکم ( قابل توجه خواستگارها) پنجشنبه یازدهم فروردین هم عروسی خاله بابای هست تو کامل کامل هستی چون دو دست لباس غیر از لباس عید برایت لباس برای عروسی هم ...
7 فروردين 1390

تبریک

سال نو مبارک یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش ...
24 اسفند 1389

شعر مورد علاقه یکتا گلم

  عزیزکم خوبی گلم دیروز که اومدم توی خونه عزیز دنبالت اصلا" نگذاشتی من بشینم فورا" ساک دستی ات که لباس هایت داخلش هست برداشتی گفتی مامان جون بریم خونه خودمون عزیزم تازگی ها خسته می شی که بیرون باشی دوست داری زودتر برگردی خونه خودمون من هم گفتم باشه بگذار یک چایی بخورم می رویم فورا" اومدی بالای سرم و گفتی باشه زود بخور بریم مجبور شدم چایی داغ را بخورم و بیایم خونه توی ماشین وقتی می شینی شعر مورد علاقه ات را می خونی گلم اتل متل یک مورچه قدم می زد تو کوچه اومد یک کفش ولگرد پای اون را لگد کرد مورچه پا شکسته راه نمی ره نشسته            &nb...
24 اسفند 1389