یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

بدون عنوان

    سلام عزیز دل مامان خوبی گلم امروز صبح که داشتم می اومدم سرکار خواب خواب بودی توی یک خواب ناز یک لبخند زیبایی زدی عزیزم خواب فرشته را می بینی  دیشب مامانی حالش اصلا" خوب نبود کمی سرما خورده بودم تو هم وقتی دیدی من حالم خوب نیست دختر خوبی بودی و دیشب برای اولین بهار بهانه شیر گرفتن را نگرفتی دخمل ناز گلم عزیزم تو هم رفتی با بابایی بازی کردی فقط می خواستم تو را ببرم دستشویی دیدیم ای داد بی داد تمام توپ هایت را ریخته بودی توی اتاق چه کار می شه کرد بازی دختر و بابایی هست دیگه ....     عزیز مامان بدان مامان همیشه دوستت داره و عاشقانه می بویت ...
7 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

  خدایا بارالها گفتی صدایم بزن من جوابت را می دهم یا رب امروز به سویت امدم و چشمانم را به سوی خالق یکتا سوق می دهم و فریاد می زنم یا رب دستم را بگیر و تنهایم نگذار............. ...
4 ارديبهشت 1390

یکتا گلم در مطب دکتر

سلام عزیزم  خوبی دیروز عصر نوبت دکتر داشتی اخه چند روزی بود که دست می گذاشتی روی پهلوت و می گفتی درد می کنه  و دستشویی رفتنت هم زیاد شده بود ترسیده بودم که خدایی ناکرده عفونت نکرده باشی  بخاطر همین پیش دکتر علوی نوبت گرفتم با خاله مریم رفتیم دکتر تو توی راه توی ماشین تو بغل خاله مریم بخواب رفتی وقتی رسیدم تو مطب دو نفر جلویمان بودند ولی تو هنوز خواب خواب بودی ارم گرفتمت هر چی صدایت می کردم یکتا خواب بودی اخه سابقه داری مامان جون خیلی خوش خوابی مثل بابایی خلاصه رفتیم داخل دکتر وقتی می خواست معاینه ات کنه بیدار شدی و شروع کردی به گریه کردن دکتر گفت چیز خاصی نیست فقط گوشهایت کمی عفونت کردند دارو دار...
4 ارديبهشت 1390

یکتا گلم و بازی

سلام عزیزم خوبی مامان جون دیشب با بابایی تو را بردیم سرزمین توپ هنوز یک خیابان مونده بود که برسیم به اونجا فورا گفتی بابایی بپیچ  این طرف ادرس می دادی به بابایی که از کدوم طرف بره قربون تو دختر نازم برم که خیابان ها را یاد گرفتی   اول سوار هواپیما شدی    بعد قطار بعد رفتی توی توپها بعد سوار ماشین   و اسب شدی وقتی می خواستیم بیایم خیلی گریه کردی که دوباره مجبور شدیم تا ساعت ۱۲ حیرون تو نیم وجبی بشویم و ما را مجبور کردی بریم پارک تا سر سره بازی کنی گلم می دانم من مقصرم اگر سر کار نبودم حداقل هفته ۳ بار تو را بیرون می بردم ولی گلم مامانی را درک کن   شب هم که امدی ...
3 ارديبهشت 1390

کمک از مامان های عزیز

سلام مامان های عزیز و گرامی دختر من یکتا الان ۲ سال ۳ ماه داره ولی هنوز شب ها شیر توی شیشه می خوره عادت بدی هم داره هرشب باید شصتش را بکنه توی دهنش و بمکه تا خواب بره نمی دانم چه کار کنم ؟ می خواهم اون را از پستونک بگیرم ولی نمی دانم چه کار بکنم ..............   ...
31 فروردين 1390

کمک از مامان های عزیز

سلام مامان های عزیز و گرامی دختر من یکتا الان ۲ سال ۳ ماه داره ولی هنوز شب ها شیر توی شیشه می خوره عادت بدی هم داره هرشب باید شصتش را بکنه توی دهنش و بمکه تا خواب بره نمی دانم چه کار کنم ؟ می خواهم اون را از پستونک بگیرم ولی نمی دانم چه کار بکنم ..............   ...
31 فروردين 1390