بدون عنوان
سلام گلم و بلبلم خوبی مامان جون دیشب با بابایی داشتیم اتاق ها را تمیز می کردیم و اثاث جا می دادیم ولی تو فسقلی مگر گذاشتی ساعت ۲ نصف شب بود هنوز نخوابیده بودی هی داد می زدی کمکتان کنم مامان جون من را بغل کن این را می خواهم دیگه دست از کار کشیدیم به بابایی گفتم باشه فردا یکتا را می برم خونه مامانم بعد می ایم کارهایم را می کنم اما امان از دست تو شیطون بلا ...
نویسنده :
فاطمه
10:01