خرید عید
سلام نفس مامانی
دیروز که اومدم دنبالت با هم رفتیم که لباس برای عیدت بخرم ببین مامانی چقدر زرنگ شده
از الان به فکر عیدت هستم . خلاصه با هم رفتیم بیرون پاساژ سالار یک پیراهن خوشکل ناز به رنگ
طوسی و کت کوچکی روشبود قرمز رنگ خیلی ناز بودند برایت خریدم می خواستم برایت تاپ شلوارک
بخرم که گفت اواخر اسفند ماه می اورند.
41000 تومان لباسی برایت خریدم و قرار شده که عصری برایت کفش بخرم (از دایی علی)
وقتی می خواستیم سوار ماشین بشیم هوا خیلی تا خیلی سرد بود که از سزما راه نمی رفتی مجبور
شدم تا پای ماشین بغلت کنم فورا پالتوم را در اوردم و انداختم روی تو نفسم بخاری ماشین هم روشن
کردم تا گرم بشی همین که گرم شدی به خواب رفتی چه ناز خواب رفتی رفتیم مغازه بابایی بعد
هم رفتیم خونه که خواب بود ی مجبور شدم بغلت کنم و از پله ها بالا برم من را باش وقتی که رسیدم
دیگه نفسم بالا نمی اومد تا ساعت 9 خواب بودی و من هم تنها مشغول مطالعه شدم
همین که بابایی اومد بیدار شدی ای کلک
فقط بدون که دوستت دارم نفسم