در مورد خواهر
سلام به دخمل های نازم یکتا و تینا
الان دایی علی تماس گرفت خبر داد داره بابا می شه باور کن خیلی خوشحال
شدم ولی از شما چه پنهون از خدا پنهون نباشه کمی هم ناراحت حالا می گم
چرا ناراحت اخه خاله زهرا الان چندساله ازدواج کرده خدا بهش نی نی نداده
یک بار داد که خدا زود ازش گرفتش خاله زهرا هم از دایی علی بزرگتره حتی
از من دوست داشتم خدا اول به اون نی نی بدهد چون دوست ندارم دوباره
شاهد شکستنش باشم ای خدا می دانم همه چیز دست تو هست خدایا
نگذار دوباره شکسته بشه وقتی خدا تینا را به من داد خاله زهرا نزدیک به
یک سال پیش من نیومد به خدا درکش می کنم زمانی تینا ٦ ماهه شد
خواهرم بچه ام را دید می دانم برایش سخته چون عاشق بچه هست نمی
دانم الان این خبر را بهش بدهیم یا نه می دانم به خدا سخته چون می دانم
اگر بفهمه ١٠٠ درصد دوباره رابطه اش با همه قطع می شه حتی مامانم
خدایا خودت کمک کن اون ادم زود رنجی هست باور کنید دوستان حتی دارم
این مطلب را می نویسم اشک فقط تو چشمانم هست و دستام هم
توان نوشتن را ندارند نمی دانم چرا دوست ندارم خواهر بزرگم ناراحت بشه
ولی به خداوندی خدا از این که خدا نی نی به داداشی داده خیلیییییییییی
تا خیلییییییییییی خوشحالم ولی به خاطر خواهر نه
خدایا نگذار اون دوباره دلشکسته بشه خدایا خدایاااااااااااااااااااااااا
کمکش کن
دوستان تو را خدا این پست را می خوانید دعا کنید خواهرم هم خدا بهش
نی نی بدهد خداااااااااااااااا