یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

حس مادر

1392/7/1 10:55
نویسنده : فاطمه
380 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به عشق های مامان یکتا  و تینا

حرف های که خیلی مادرها توی دلشون هست

می دانم شما دوستان هم مثل من این حرف ها را باور کردید و دارید

اره من یک مادرم مادر دو فرزند خدا من را لایق داشتن دو فرزند زیبا داشت

خدایا سپاسگزارم که این نعمت را به من ارزونی داشتی و توانستم صاحب

دو فرزند باشم اره من مادرم وقتی یکتا دخترم من را مامان صدا می کنه با

این که ٥ ساله طمع مادر شدن را حس کردم ولی هر بار با گفتن این جمله

بند بند دلم پاره می شه به خودم نگاه می کنم و می گم نمید انم

ایا من لیاقت مادر شدن را دارم چون بعضی وقتها حس میکنم مادر نیستم

مادر فقط مادر خودم را در نظر می گیرم ولی وقتی که یکتا مامان می گه

آن وقت هست که می گم اره من مادرم وقتی که باردار بودم تکون های

انها را حس می کنم زیباترین حسی بود که توی عمرم تجربه کردم

وقتی برای اولین بار شیر بهتون دادم قشنگ ترین حسی بود که داشتم

زمانی که تینا توی اغوشم شیر می خوره ( اخه یکتا شیر خودم زیاد نخورد)

و به صورتش دقت می کنم واقعا فرشته زیبایی هست که خدا به من

داده بارها شده از شیر خوردن اون من غرق تماشا شدم که با صدای 

همسرم به خود می ایم که تا به حال شیر خوردنش را ندیدی .

نمی داند من چه حسی دارم حسی که خدا کنه نصیب همه بشه 

و همه طمع مادر شدن را حس کنند یکتا جان و تینای عزیزم دوست دارم 

وقتی بزرگ شدید نمی دانم این وبلاگ پایدار می ماند یا نه ولی تمام 

حرف های دل من را بخوانی و بفهمید که یک مادر مادر نیست اون همه چیز 

برای فرزندش می خواهد زیباترین روزهای زندگی را برای دلبندش می خواهد

دختران عزیزم سعی کنید در زندگی مهربان باشید و یار یاور هم باشید

دوستتان دارم و به خدای بزرگ می سپارمتان

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان سيد محمد سپهر
1 مهر 92 11:25
سلام عزيز دلم..مبارك باشه اين حس هاي قشنگ....شير خوردن بچه حسي است كه هيچ وقت فراموش نكردم ..حسي زيباست....شاعرانه ستومادر شدن موهبتي ست الهي با پست جديد به روزيم
مانی محیا
1 مهر 92 11:52
خدا نگهشون داره عزیزم
مامان سيد محمد سپهر
1 مهر 92 15:53
ممنونم از دعاي خيرت
BT
2 مهر 92 17:43
سلام فاطمه جون ، خدا دخترای خوشگلتو حفظ کنه . عزیزم خوش به حالت که حس قشنگ مادری رو داری تجربه میکنی ، ما که در حسرتش هستیم ، قدر همه این لحظات رو بدون و ما رو دعا کن که به آرزومون برسم .
خانومی
3 مهر 92 15:34
امیدوارم بی معرفت تباشم و مدام بهت سر بزنم خدا برات حفظشون کنه
عروسکهام پرنیا وپانیا
7 مهر 92 22:55
سلام خیلی سخت بود ولی به هر حال شروع کردیم ولی برای بردن پانیا یکی از مربی های مهدرو پیدا کردم که خونش نزدیک خونه ماست همه می گن اشتباه با کسی می ری بچه خودش عادت می کنه ولی من قبول ندارم چون مسیرم طولانیه وژانیا خسته می شه


انشاالله پانیا جون هم دختر خوبی می شه و مامانش را اذیت نمی کنه
سونیا
9 مهر 92 15:55
سلام خوبی؟وبلاگت خیلی زیباست اگه باتبادل لینک موافقی بیاوبهم خبربده خوشحال میشم.راستی اگه خاطره فراموش نشدنی داری برام بنویس تابه همراه اسموآدرس وبت بذارم تووبلاگم. مرسی
مامان حنانه زهرا
10 مهر 92 18:21
چه احساس قشنگی گلم منم دقیق مثل خودت
اموزش هنر دستی (عسل)
12 مهر 92 23:17
سلام
دلم گرفته
لطفا کمکم کن ، نه که خیلی ناراحت باشم ولی خلاصه دلم گرفته
میشه بهم بگی که چه طور باید وبمو کاری کنم که هم نظراتش زیاد شه و بازدید کننده هاش ؟ لطفا یه پیشنهاد و یا راهنماییم کن
میشه راهنماییم کنی تا بتونم وبمو پر بازدید و نظر کنم ؟
اخه هر چی اپ میکنم پاداش اون زحماتمو نمیبینم حتی با یه نظر و یا یه بازدید کننده



وای عزیزم خدا نکنه دلت بگیره الان می ایم پیشت