حس مادر
سلام به عشق های مامان یکتا و تینا
حرف های که خیلی مادرها توی دلشون هست
می دانم شما دوستان هم مثل من این حرف ها را باور کردید و دارید
اره من یک مادرم مادر دو فرزند خدا من را لایق داشتن دو فرزند زیبا داشت
خدایا سپاسگزارم که این نعمت را به من ارزونی داشتی و توانستم صاحب
دو فرزند باشم اره من مادرم وقتی یکتا دخترم من را مامان صدا می کنه با
این که ٥ ساله طمع مادر شدن را حس کردم ولی هر بار با گفتن این جمله
بند بند دلم پاره می شه به خودم نگاه می کنم و می گم نمید انم
ایا من لیاقت مادر شدن را دارم چون بعضی وقتها حس میکنم مادر نیستم
مادر فقط مادر خودم را در نظر می گیرم ولی وقتی که یکتا مامان می گه
آن وقت هست که می گم اره من مادرم وقتی که باردار بودم تکون های
انها را حس می کنم زیباترین حسی بود که توی عمرم تجربه کردم
وقتی برای اولین بار شیر بهتون دادم قشنگ ترین حسی بود که داشتم
زمانی که تینا توی اغوشم شیر می خوره ( اخه یکتا شیر خودم زیاد نخورد)
و به صورتش دقت می کنم واقعا فرشته زیبایی هست که خدا به من
داده بارها شده از شیر خوردن اون من غرق تماشا شدم که با صدای
همسرم به خود می ایم که تا به حال شیر خوردنش را ندیدی .
نمی داند من چه حسی دارم حسی که خدا کنه نصیب همه بشه
و همه طمع مادر شدن را حس کنند یکتا جان و تینای عزیزم دوست دارم
وقتی بزرگ شدید نمی دانم این وبلاگ پایدار می ماند یا نه ولی تمام
حرف های دل من را بخوانی و بفهمید که یک مادر مادر نیست اون همه چیز
برای فرزندش می خواهد زیباترین روزهای زندگی را برای دلبندش می خواهد
دختران عزیزم سعی کنید در زندگی مهربان باشید و یار یاور هم باشید
دوستتان دارم و به خدای بزرگ می سپارمتان