یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

شرایط سخت من یکتا جان

1391/2/27 14:54
نویسنده : فاطمه
593 بازدید
اشتراک گذاری

ني ني شكلك

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام بر دختر نازم یکتا جان امروز که این پست را می گذارم یاددوران زایمان ام افتادم خواستم این جا

برای تو بنویسم تا وقتی بزرگ شدی بدانی عزیزم چی شده بود.

فروردین ٨٧ بود که دختر بیداریان به من تبریک گفت و گفت داری مادر می شوی اصلا باورم نمی شد

که مادر می شوم از خوشحالی توی پوست خود نمی گنجدیدم .

وقتی برای یک سری ازمایش رفتم نکاهی به من کردو گفت متاسفانه شما نمی توانید بچه دار بشوید

ماه ٢ بودم متوجه منظورش نشدم گفت که کم خونی دارید و اون هم شدید هم تو و هم همسرتان

دنیا روی سرمن خراب شد دست گذاشتم روی شکمم حست می کردم با تمام وجودم گفت نامه

می دهم برای پزشک قانونی برای سقط جنین وای خدا من من با دستان خودم نه دیوانه کننده بود

از مطب اومدم بیرون با عمه جونت رفته بودیم فقط گریه می کردم و اشک می ریختم من تو را می

خواستم وای خدای من فورا زنگ زدم به بابات رفتیم پیش دکتر متخصص ژنتیک خانم صباغ فورا پرونده

تشکل داد و فرستاد ازمایش و پرسید که ازدواج فامیلی هست که گفتم نه از بابا بزرگت عزیز بزرگه و

مامانم و داداشم و من و بابایی ازمایش خون گرفتند فرستاند تهران و گفتند باید جواب ازمایش بیایه

دکتر گفت برو سقط جنین کن چون تا چهار ماه سقط می کنند .

من چه کار می توانستم بکنم تو را می خواستم و دوستت داشتم خدایا تو بگو چه کار کنم حیران بودم

بین یک دور راهی بودم که ایا سقط کنم یا نه همه می گفتم برو سقط کن چون اگر سالم نباشه بچه ات

خودت تا اخر عمر می سوزی ولی من دل زدم به دریا توکل کردم به خدا گفتم هر جور هم باشه

بچه ام هست ومی خواهمش خلاصه جواب ازمایش از ماه ٤ هم رد شد تا اومد خوشبختانه جواب

مثبت بود یعنی مشکل خاصی تو را تهدید نمی کرد دکتر گفت خون تو الفا هست و خون بابایی بتا و هیچ

مشکلی نداری نمی دانی خدا دنیا را به من دادند اره دخترم یکتا بدان همه توی زندگی شون یک ازمایش

هایی دارند که ما از انها بی اصلاع هستیم پس خدا را در نظر باید گرفت و امیدمان فقط باید به او باشه

و بس یکتا جان هر روز که شاهد بزرگ تر شدنت میشوم از خوشحالی روی ابرها هستم و به تو افتخار

می کنم که از وجود من هستی و خدا را شاکر هستم که امیدم را ناامید نکرد عزیزم

نوبت زایمان تو ٥ دی ٨٧ بود که از روز ٤ درد من شروع شد خیلی ترسیدم وقتی به بیمارستان رفتم

داشتم می مردم از ترس دوست داشتم طبیعی زایمان کنم که الحمداالله هم همین جور شد .

ولی شب ساعت ها ٩ نیم بود که دکتر اومد صدای قلبت را گوش بده دید قلب کار نمی کنه هر چی

گوشی گذاشت دید نه قلب تو از کار افتاده بود حدود ٢٠ دقیقه شد که قلبت کار نکرد که ماما

جلوی من داشت به همکارش می گفت بچه توی شکمش مرده وای خدای من چی میشنیدم

دیگه نتوانستم طاقت بیارم اشک می ریختم مثل بارون بهاری فورا اکسیژن نصب کردند ولی قلب

تو کار نکرد که دکتر قاسمی اومد بالای سر من فورا داد زد سر پرستارها و گفت قند مادر افتاده پایین

زود سرم بیارید فورا با ١٣ تا سرنگ سرم کشیدند و زدند توی رگ دست من من هم بی صدا اشک

می ریختم حکمت خدا را از نزدیک دیدم که قلب تو بعد از ٢٥ دقیقه ارام ارام به کار افتاد که با یک امپول

فشار فورا من را بردند برای زایمان وقتی تو را در اغوش کشیدم تمام غم های دنیا یادم رفت باورم

نمی شد تو مال من باشی مال خود من دختر زیبای من یکتای من

ني ني شكلك

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

نایسل
26 اردیبهشت 91 15:52
مرسی عزیزم
نسترن
26 اردیبهشت 91 21:51
مامان مهربون این مال شما اینم مال یکتای ناز
سارا-تارا
30 اردیبهشت 91 8:33
آخی نازی...
مامان زهره
30 اردیبهشت 91 12:17
تولد يكتا جونم بازم مبارك.مادر يعني همين زحمت بكشي و خلقت خدارا تماشا كني
مامان زهره
31 اردیبهشت 91 9:59
عزيزم يكتا جون را ببوسين
مامان سويل
31 اردیبهشت 91 16:22
سلام خانومي اميدوارم حالتون خوب باشه يكتا جونم قدر ماماني رو بدون مامان ها خيلي دخمل هاشونو دوس دارن افرين گلم
مامان زهره
1 خرداد 91 13:34
گل باشي و خندان .شادباشي و موفق مادر فداكار
مامان تارا
2 خرداد 91 7:29
سلام ممنون كه به ماسر زدين بازهم تشريف بيارين خداكنه هيچوقت نارحتي براي هيچ ماماني تو دنيا پيش نياد. يكتاي خوشگلم رو جاي من ببوس
مامان زهره
2 خرداد 91 12:21
مامان زهره
6 خرداد 91 10:29
مامان زهره
6 خرداد 91 10:30
مامان زهره
7 خرداد 91 11:58
سلام مامان كجان دلمان تنگ شد
مامان پریسا
8 خرداد 91 22:16
سلام گلم. ماشالله چه دخملی. دوست دارید با هم تبادل لینک داشته باشیم. خوشحال میشم به خونه ما هم سر بزنید پریسا کوچولو منتظر یکتا خانم میمونه
عروسکم پرنیا
9 خرداد 91 13:32
سلام گلم از کامنتتون متشکرم .راستی عکسها چطور بود؟
سارا-تارا
10 خرداد 91 17:12
مامان گل جواب آزمایشم 10 روز دیگه است تو رو خدا برام دعا کن...


ُسلام دوست عزیزم حتما حتما تو را خدا با خبر خوش بیایی
الهه مامان یسنا
11 خرداد 91 9:59
سلام دوست خوبم یسنا تو مسابقه نی نی و شکلک شرکت کرده دوست داشتین برین به این آدرس و بهش رأی بدین http://noruz1391.niniweblog.com/post865.php
...
16 خرداد 91 11:44
این دعا را بخوانید یک آرزو کنید بیاد داشته باشید که پیش از آنکه این دعا را بخوانید یک آرزو کنید. چیز دیگری وجود ندارد. تنها کاری که باید انجام دهید این است که این نامه را با دیگران سهیم شوید، و در روز چهارم انتظار چیزی را بکشید. از انکه باید این نامه را به دیگران هم بفرستید متاسفم اما خواهش می کنم این توالی را نشکنید.دعا کردن یکی از بهترین هدایای رایگانی است که می توانیم دریافت کنیم.دعای زیر را بخوانید. ای کاش امروزمان پر از صلح و آرامش باشد. ای کاش به خالق آنچنان باور داشته باشید که چرایی برای آنچه هستید به میان نیاورید.ای کاش پیامدهای بیکرانی را که زاییدهَ دعا کردن است را از خاطر نمی بردید. ای کاش از نعماتی که دریافت می دارید استفاده کنید و عشقی که نصیب تان می شود را به دیگران منتقل کنید. ای کاش گنجایش دانستن این مطلب که مخلوق هستید را داشته باشید. بگذارید این حضور در مغز استخوان تان جاری شود، به وجود تان اجازه دهید آواز بخواند، پایکوبی کند ستایش کند و عشق بورزد حالا، در عرض 5 دقیقه این نامه را به 11 نفر بفرستید. شمارش را شرع می کنم، 1.... علت را خواهید فهمید.
نرگسی
16 خرداد 91 18:00
نرگسی
16 خرداد 91 23:40
خداروشکر که الان یکتاجون رو داری عزیزم .. ایشالله که همیشه کنار هم سلامت و شاد باشید عزیزم ..
خاله نسرین مامان صدف و سپهر
18 خرداد 91 16:50
یکتای خوشگلم تو نظر کرده ی خدایی.خدا خیلی مامان فاطمه جونو دوست داره که دختر نازی مثل تو رو بهش داده.خدا حفظت کنه.
مانی محیا
20 خرداد 91 8:21
خیلی زیبا بود. خدا نگهش داره
انیس کوشولو
24 خرداد 91 14:18
واااااااااااااااااااااااااااااای قلبمون در اومد تا پایان شیرینشو خوندیم خدا خیلی بهتون لطف کرده هاااااااااا قربون عظمتش برم...