بیدار شدن یکتا گلمممممممم
سلام به عزیزهای مامان یکتا و ...........
مامانی هنوز تصمیم نگرفتم اسم تو وروجک را چی بگذارم چون دکتر گفته شاید دختر باشه هنوز مشخص
نیست ولی خدا کنه سالم باشی نفسم قصد کردم اگر دختر بودی کیانا یا ویانا و اگر پسر بودی یاسین
حالا هر چی خدا بخواهد عزیزم
امروز هوا خیلی ابری و دلگیر بود دوست داشتم کمی بیشتر بخوام ولی تو وروجک مامان چنان لگدی به
پهلوی چپ من زدی که مجبور شدم بیدار بشم الهی قربون اون لگدهای نازت برم
بیدار شدم و کم کم کارهایم را کردم و اماده رفتن شدم ولی چند وقتی هست که بیدار کردن یکتا گلم
خیلی سخت شده به خاطر دیر خوابیدنش هست هر روز صبح که بیدارت می کنیم این قدر غر غر
می کنی می گی مامان بگذار 5 دقیقه دیگه بخوام دوباره بخواب می ره توی ماشین که می ریم خونه
عزیزات می پرسی بابایی بگو کی جمعه می شه ...........
دلم از شنیدن این حرف ها به درد می اید ولی چه می شود کرد عزیزم
دو ماه دیگه طاقت بیار مامانی می ایه مرخصی دیگه چند وقتی راحت می شوی عزیزم شیرین زبونم
تازگی ها خیلی وابسته به من شدی هر جا که می روم دنبالم هستی اگر خسته باشم و زودتر از تو
بخوابم بابایی می گه ده بار می ایه بالای سرت مدام بوسه ات می کنه می گه مامانم را خیلی دوست
دارم الهی مامان فدای تو نفس و عشق زندگیش بشه
الان که دارم این پست را می نویسم این وروجک هم مدام لگد می زنه مجبورم بلند بشم و کمی توی
دفترم قدم بزنم
عزیزان مامان مواظب خودتون باشید و بدونید مامان بدون شما می میره و
عاشقانه دوستتان داره