لباس عید
سلام بلبلم خوبی مامانی
چند روزی هست که دنبال لباس عید برای تو دختر گلم می گردم هر جا که می روم هیچ چیز پسند نمی کنم گلم
تو عید عروسی خاله جان بابایی هست فعلا" مجبور شدم پارچه حریر برای دختر گلم بخرم تا بتوانم یک لباس مجلسی خیلی شیک برای تو نازنین بدوزم اما یک دست که کمه چند جا هم سر زدم همه قول دادند اخر ماه لباس جدید می اورند.
دیشب خیلی شیطونی کردی حرفهای بامزه ای می زدی رفتی شونه بیاری و سر من را شونه کنی بابایی سرگرم تماشای تلویزیون بود و من داشتم مجله حل می کردم ول کن که نبودی من هم با زبون خودت هی می گفتم بابا یاسر دخترت را نگاه کن اذیت می کنه بابایی حواسش که نبود تو رفتی جلوی بابایی گفتی بابا یاسر ببین مامانی چی می گه داره قر قر (منظورش غرغر بود) می کنه دیگه من و بابایی منفجر شدیم از خنده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی