گزارش کار
سلام عزیزم خوبی عزیزم
دلم خیلی تا خیلی برایت تنگ شده بعد از چند روز تعطیلی
حالا گزارش کار :
روز جمعه :صبح که تا ساعت 12 خواب بودی اخه شب قبل تا ساعت 2 بیدار بودی بعد ازظهر با بابایی رفتیک پارک شورا و دایی حسین هم همراه ما امد ولی تو کمی اونجا اذیت می کردی و می گفتی بریم سوار قطار بشیم اخه تو عاشق قطار بازی هستی گلم
روز شنبه : بابایی گفت نهار را امده کنم بریم نهار جنگل من هم داشتم نهار اماده می کردم که زنگ زدم به عزیز بزرگه اون ها هم می خواستند بیایند جنگل گفتم من نهار را می اورم ساعت 12 رفتیم چنگل عزیز بزرگه بابا احمد عمومحسن و عمه و نامزدش بودند تا ساعت 5 اونجا بودیم خیلی خوش گذشت بعد امدم خونه عزیزکوچیکه که به مامانم گفتم بریم شب هفت باغ قرار شد باا عزیز کوچیکه خاله مریم و خاله زهر و شوهرش و دایی حسین عمه و نامزدش شام ساندویچ درست کردیم و جای همگی خالی تا ساعت 1 اونجا بودیم بعد با عمه و خاله مریم رفتیم دوچرخه سواری تو گفتی من هم سوار کن مامانی بابایی تو را سوار یک دوچرخه کوچولو مثل خودت کرد.
روز یکشنبه هم کمی کار عقب افتاده داشتم تا کارهایم را انجام دادم ساعت 2 شد بعد ازظهر هم رفتیم پارک مطهری تا ساعت 11 شب روی هم رفته با تو بودن خیلی خوش گذشت گلم
امیدوارم تو هم همیشه خنده روز لبهایت باشه گلم مواظب خودت باش عزیز دلم