یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

مهمانی

1390/1/27 10:39
نویسنده : فاطمه
332 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم و بلبلم  

خوبی مامان جون

روز پنجشنبه شب مهمان داشتیم   به قول خودت هر دو عزیزها خاله مریم دایی رضا دایی حسین عمه فاطمه عمو محسن خاله زهرا و شوهرش مرتضی عزیز کوچیکه عزیز بزرگه و بابا احمد    این قدر به تو خوش گذشت که شب بی حال ساعت ۲ بخواب رفتی گلم

مامانی هم خیلی خسته بود اخه روز پنجشنبه مرخصی گرفتم و کارهایم را کردم صبح که ساعت ۹ تو را به زور از خواب بیدار کردم که بریم کمی خرید بکنیم خیلی نق نق می کردی   اخه خوابت می اومد بلاخره تا ۱۲ خرید هایم را کردیم امدم خانه تو بدون اینکه لباس هایت را در بیارم فورا" مثل یک بچه گربه ملوس رفتی روی مبل خوابیدی و بخواب رفتی تا ساعت ۲ بعد از ظهر من هم از فرصت استفاده کردم نهار برای بابایی درست کردم یک حاضری مختصری بعد رفتم توی اشپزخانه تا بابایی بیایه مشغول درست کردن رولت گوشت و مرغ شدم که بابایی اومد نهار به بابایی دادم امدم کمی استحراحت کنم دوباره برم کارهایم بکنم تو بیدار شدی بابایی گفت برو کمی استراحت کن خودم مواظب یکتا هستم ولی تو داد بی داد راه انداختی مامانی تو نخواب من تنهایم مجبور شدم کمی باهات بازی کنم ولی تو که ولکن معامعله نبودی خلاصه تا ساعت ۷ اویزان من بودی تا عزیز بزرگه و خاله زهرا امدند بعد هم بقیه امدند وروجک مامان ...............................

   

 

          









پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان فرشته
27 فروردین 90 12:57
سلام عزیز دلم خوبی ؟ ان شاا... همیشه به شادی و گردش