یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

خونه تکونی

1392/7/27 8:31
نویسنده : فاطمه
661 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به همه مخصوصا دوستان گلمممممممم

سلام به دخمل های ناز مامانی

دیروز که رسیدم خونه کلی کار داشتم اول توی شرکت برنامه ریزی کردم

ساعت ٣رفتم دنبال بچه ها شوشو جان زودتر رسیده بود خونه نهار گرم کرده

بود گاوچران فورا لباس هایم در اورم و نهار را خوردیم مگر این فسقلی مامان

می گذاره نهار بخوریم دایم از سر کله ادم بالا می ره از روی که تینا جون

به دنیا اومده روی زمین نهار می خوریم بعد از این که نهار خوردم تا سفره را

جمع کردم چایی را گذاشتم و میوه را شستم اوردم برای همسری

رفتم ظرف های خشک شده توی ابچک جمع کردم و گذاشتم توی کابینت

ظرف های نهار را  شستم کابینت ها را کمی جمع جور کردم و بعد یک طی

اشپزخونه زدم رفتم سرویس ها را جرم گیر ریختم دوباره بدو بدو دیروز که

ملافه ها را شسته بودم اوردم ا تو بکنم چند  وقت بود ملافه ها نشسته بودم

دیگه توی خونه تو کمد هیچ ملافه ای نبود همه را کثیف کرده بودیم رو تختی

ها رو بالشتی ها و ...... وای عاشق اتو کردن ملافه ها هستمچشمک اخه وقتی

اتو می کنم بوی هاله می پیچه توی سرم عاشق این بو هستمنیشخند

تمام ملافه های تخت خودمون و یکتا را  عوض کردم و همچنین رو بالشتی ها

یک جارو برقی توپی همه جا را کشیدیم و بعد چی از خود راضی کل خونه را طی

کشیدم و کل خونه را گردگیری کلی کردم اخه می خواستم برای عید قربان

کار خاصی نداشته باشم فقط بخوابم خواب

دیدم ساعت ٨ شد فورا رفتم سرویس ها را شستم  مثل ماه شد همه جای

خونه ام کیف کردم چه ارامشی به به به به دیدم ای وای شام ندارم هیچ

برای نهار فردا هم چیزی نپختم فورا کتلت گوشت برای شام پختم برای

نهار امروز هم دمپختک گوجه درست کردم وایییییییخوشمزه

دخملی ها هم ساعت ٩ خواب رفتند من هم تنها در انتظار شوشو جان

وای این پستم طولانی شد پس تا بعد...........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مانی محیا
23 مهر 92 9:23
فاطمه جان مبارک باشه تمیزی. منتظر بودم ببینم برای چه است این خانه تکانی نابهنگام که با جمله آخر متوجه شدم...من دختران خواب رفتند و من تنها در انتظار شوشو جان؟؟؟؟؟؟ منظورت به همین وضوحیست که فهمیدم؟؟؟؟؟؟؟


ای بلا اون جوری تو فکر می کنی نیست
مامان نیایش
23 مهر 92 11:50
خدا حفظشون کنه ماشاالله مرسی اومدی خانومی
مانی محیا
23 مهر 92 12:44
گناه که نیست عزیزم..
نگاری
23 مهر 92 17:38
خسته نباشی فاطمه جون


مرسی شما هم خسته نباشید
razgol
23 مهر 92 20:12
افرین خسته نباشید چطوری حوصلتون میشه بعد از کار بیرون بیاین کاره خونه انجام بدین واقعا که انرزی زیادی دارین این پستو که خوندم یه نگاهی به دورو برم انداختم کلی خجالت کشیدم برم خونمو مرتب کنم


عزیزم چشم می ترسه ولی دست کار می کنه یا علی بگو بلند شو
مامان سيد محمد سپهر
27 مهر 92 10:42
تو عاق اتو كردني و من عاشق پاك كردن سبزي هستم....


اتفاقا من هم سبزی پاک کردن را خیلی دوست دارم